- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
دم به دم خواهم از خدای شما که بـمـانـم همـیـشـه پای شـما بَـد و پَـستـم قـبـول اما هـست دل دیـوانــه مـبــتـلای شــمـا گـرۀ کـور کـار ما را بـاز… کـرده دست گـره گـشـای شما غم و دردت به جان خریدارم جـان نـاقــابــلـم فــدای شـمــا یـوسف فـاطـمـه گـل نـرگـس مـرغ دل جَـلد سـامـرای شما نوش جان میکند دو گوش عرش آیــه را بـا تـُن صـدای شــمـا ای امیدِ دلم بخوان «وَ نُرید…» آمدی آسـمـان غـزلخـوان شد مدح تو شعـر لَـعل بـاران شد قطره قطره چکیدی و صحرا بـا قـدمهـای تو گـلـسـتـان شد عـِـلــم پــیـغــمـبـرانـه آوردی کـاخ جهـل زمـانه ویـران شد ذوالـفـقـاریست تـیـغ ابـرویت خطبه خواندی علی نمایان شد شب میـلاد… مـادری دلـشاد ندبه خوان وصال مهـمان شد پـهـن شـد سـفـرۀ کـریـمـیات حاتم آمد گدای این خـوان شد شب شب عشق شاه کرب و بلاست هر سـلامـی عـلـیکُـمـی دارد عاقبت بـَذر… گـنـدمـی دارد طاق نصرت برای جشن زدیم جـشن و شـادی تبـسـّمی دارد هر سرودی برای خود سوری هـر کـلامـی تـکَــلـُّـمـی دارد زیر بـاران قـدم زدی حـتـماً! قـطـرههـایـش تـرنـُّـمـی دارد اهـل مـیخـانه خـوب میدانـند ساقـیاش بـاده و خـُمـی دارد ساغر و جام ما پُر از نور است مـثـل دریــا تــلاطـُمــی دارد چه نیازی به خمُّ و انگور است باید از ما و من عـبـور کـنیم جام این سینه غرق نـور کنیم سر سجـّادههـای راز و نـیـاز حال سیـنای طـور جـور کنیم وقت تسبیح مادر است بیا… ذکر گفته… عـذاب دور کنیم در ظهـور نگـار شکی نیست شرطش این است ما ظهور کنیم باید از اصل خود نیفتیم و… روزها را کـمی مـُرور کـنیم وقـت ویــرایـش آمــده بــایــد قلب را لایـق حـضور کـنـیـم این حساب و کتاب کار ماست با شـما نـیـسـتـم مخـاطـب هـا خود من،تهمت و دروغ و ریا ظاهرم عضوی از سپاه نـور باطنم شیطنت… گناه و خطا چـشمهـایم که هـَرزه میبـیـند گـوش ها و زبـان و غـیبت ها جای قرآن و ذکر و راز و نیاز ناسزا… اِفترا… دَغـَل… دعوا دسـت هـای پــدر نـبـوسـیــدم نـشـدم من برای مـادر عـصا حـال هـمـسایه را نـپـرسـیـدم کودکی نان نخورده بود امـّا من که میگویم از مـسلـمـانی بگذریم از قـُصور من برگرد گـل دردانـۀ حـسن… برگـرد عمرعاشق به قدر صبر تو نیست تا نمُردهسْت سینه زن، برگرد حقِّ من نیـست دیـدن تو ولی حقِّ ارباب بیکـفن… برگرد جـانـم از غـصه بـر لـبـم آمـد مَرهم زخم روح و تن برگرد مـیزنــد نـالـه از فــراق تــو سامـرا؛ سـوریه؛ یمـن، برگرد آهِ مـظـلـوم را نـمـیشـنـوی!! تَه گودال… پیرهن… برگرد پـیـر ما گـفـتـه نـیـمـۀ خـرداد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
جمال غیب و شهود است این که میآید تمام رحمت و جود است این که میآید شعیب و صالح و هود است این که میآید عزیز مصر وجود است این که میآید زهـی به مـرتـبـه و عـزّت پـیامـبـرش سپاه بـدر و اُحـد ایستاده پـشت سرش تـمـام عـالـم ایجـاد مـیشـود حـرمـش حرم گـذاشته از دور دیـده بـر قـدمش مسیح زنده کند باز، جان ز فیض دمش به روی دوش علمـدار کـربلا، علمش خروش لشکر او انتـقام خون خداست نـدای حنجر خـونـیـن سیـدالشهـداست نقاب غـیبت خود را ز چهـره باز کند رخ نــیـاز بـه درگـاه بــینــیـاز کـنــد مسـیح پـشت سر حضرتش نـمـاز کند برای بیعـت او دست خـود دراز کـنـد نگه کـنید شهـیدان چگـونه سـرمستـند برای یاری او زنده گشته، صف بستند بیا که حجر ز هجر تو اشک میبارد بیا که کعـبه به دور سرت طواف آرد بیا که بـر قـدمت رکـن، دیـده بگـذارد بیا که فـاطمـه تنهـا تـو را تو را دارد بیا که تا تو نیایی، زمان محرمِ توست بیا که پیـرهـن پـاره تو پـرچـم توست بیا که قـلب جهان بیقـرار توست، بیا بیا که چـشم هـمه اشکـبـار توست، بیا بیا که تـیـغ خـدا ذوالـفـقـار توست، بیا بیا که فاطمه چـشم انـتظار توست، بیا بیا که «میثم» دلسوخته به محضر تو گلاب اشک فـشاند به خـاک مـادر تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
دور زمان به نیمۀ شعبان رسیده است اندوه و درد و غصّه به پایان رسیده است تـابـیـدن سـتـارۀ مجـلـس مبارک است این صاحب کـمال که از راه آمدهست این وجه ذوالجلال که از راه آمدهست بُـرهـان قـاطع هـمـۀ دوسـتـان مـاست این نورسیده ماه شبستان نرجس است این سورۀ تبارک قـرآن نرجـس است فرمانبری از او به همه خلق گشته فرض از هیبتش بفهم که فرزند عسکریست لبخند او به خاطر لبخـندِ عسکریست این حرف جز به وصف تو انشا نمیشود دل در هوای وصل تو بیتابِ سامراست چشمم در انتظار شب و خوابِ سامراست احساس می کنیم که فردا از آن ماست شـیـعـه بـه انـتـظـار تو بایـد بـأیـسـتـد وقـتـی که اسـم خـاص تو آید بـأیـسـتد با اینکه سیرهات چو مُحمّد، مُحبّت است باید که ذوالفـقار بگیری به دستِ خود روی فَرَس، مهار بگیری به دستِ خود بیـنـند چون که خلق، عـلـمداریِ تو را آقـا بـیـا و بـر سـَـلَـفـیهـا عِـتـاب کـن قـدری پیِ هـلاکـتِ داعـش شتـاب کن از خون تمام معرکه را رنگ میکنی ای قــتـلـه گـاهْ دیــدۀ مـا زودتــر بـیــا ای پـیـرِ اشک کـرب و بلا زودتـر بیا جدّت صدات میزنـد از منـبـر سـنـان
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
سـائـلـم، حـاجــتـم عـنـایـت اوســت مـطـمـئــنّـم کــرم سَـجــیّـت اوسـت دیـــده آئــیـنــه دار طـلـعـت اوسـت اوست سالار و سرورم به دو کون من بر او عبـد و نوکرم به دو کون دیـــده تــا هــیـبـتِ رَشـیــدِ نــگــار سَــرو از شَـرم، پـا کـشـیـده کــنـار گر که تاریک و روشنَم چه عجب؟ گـر دَم از او نـمیزَنَـم چـه عجـب؟ مـیکـنــم اعــتـراف در هـمـه جـــا « با صـدایی بلـند و بـانگ رَســا» عـشـقـبازی فـقـط شـریـعـت ماست عـشـق، دیـنِ حـنـیـف مـلّـت ماست گـر به غـم مبـتـلا شـُدیـم چه بـاک؟ نــیــنـوای بــلا شـُـدیــم چـه بــاک؟
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
ما بنـدهایم و اخـتـیار از خود نداریم جز آنکه سر بر خاک پای تو گذاریم ما را گـدای کوی دلبر خـلق کردند ما با گـدای تو شدن سـرمـایه داریم تـو آفــتـابِ ابـرهـایِ طـول هــفـتـه ما ابـر صبح جـمـعـههای انتظـاریم جمعه اگر چه روز تعطیل است، اما ما بـیـشتـر در آن پـیِ انجـام کـاریم جمعه همیشه روز گریه، روز ندبه لطفاً به ما امشب بگـو تا کی بباریم امشب گـدایان! نیـمۀ شعـبان رسیده یـوسف سر دروازۀ کـنـعـان رسیده امشب کنیزی رتبه میگیرد زِ ارباب تعبیر میگردد برایش اصل آن خواب خوابی که تعبیرش امام عصر ما بود خوابی که شد نرگس برایش سخت بیتاب فردا خـدا از بطن نرگس بر خلایق افـشاء نماید صورت آن گـنج نایاب فردا خدا خورشید خود را مینماید فردا مرا ای آسمان، دریاب! دریاب! فردا شود پیشانی و لب های مهـدی از بوسههای عسکری سیراب سیراب جـاءَالحـقی خوانَـد به اذن و امر آقا گوید که« انَّ الباطـلَ کانَ زَهـوقا» امشب جهان پیراهنی نوتر به بر کرد امشب حکیمه حکمت حق را نظر کرد امـشـب خــدا آزادی نـوع بـشـر را چون نغمهای در سینۀ مرغ سحر کرد مرغ سحر با نغـمۀ مـیـلاد موعـود گوش شیاطین را به یک آواز کر کرد ارباب، خود بعد از ولادت با لبانش اطرافیان را از گُل رویش خبر کرد اربابـمان در نـیـمۀ شعـبان رسید و دامان نرگس را پُر از شمس و قمر کرد نرگـس! شکـوه عـزّتت بادا مبارک طـاووس اهـل جـنّـتـت بـادا مبارک وقـتـی خـدا بر مـاه روی او بـنـازد خورشید باید رنگ از صورت ببازد او آمـده تا که به امـر حـق تـعـالـی دین را به دست حیدریِّ خود بسازد آمـد که تا با ذوالـفـقـار صبـر مـولا بـر دشـمـنـان آلِ پـیـغـمــبـر بـتـازد با یـالثـارات الحـسیـنـش میرسد تا همچون ابوفاضل عـلم را بر فرازد میآید و با یک «انا الـمـهـدی» تمامِ گـریـه کـنان جـدّ خود را مینـوازد عـشق حسین بن عـلی میآید از راه ذکر لبـش نِعـمَ الوَکـیل و حَسبُـنَـاالله مـا تـشـنـۀ رویش شـدیـم، الحـمـدلله آوارۀ کـویـش شــدیــم، الـحـمـدلـلـه همچون سیاهه لشگری ویلان و سیلان در خـال هـنـدویش شـدیـم، الحـمدلله «اِنّـا اِلیهِ راجعـون» گـفـتیم و آخـر چون قطرهای سویش شدیم، الحمدلله در پای محراب نماز و ذکر و قرآن محـتـاج ابـرویـش شـدیـم، الحـمـدلله با عـطر یـاس روضههای مـادر او آشـفـتـۀ بـویـش شـدیـم، الـحـمـدلـلـه مـا چـارده سـرمـایـۀ نـایـاب داریـم شکر خـدا، شکر خـدا ارباب داریم فـردا فـرشته میگـشایـد دور او پَـر روحُ القُدُس دور و بَرَش گردد کبوتر او را بَـرَد در آسـمــان هــفـتـگـانـه تا قـدسیان قـنـداقـهاش گیرند در بَر او رفت و مادر در پیاش آشفته گردید نرگس زِ دوریِّ شقـایق گشت پرپر فرمود بر او عسگـری: آرام! آرام! میآورد قـنداقه را حق سوی مـادر شاعر شب عـید خـدا از سـامـرا تو بـردی دل مـا را کـنـار امِّ اصـغــر اربـاب ما را از خجـالت آب کردند با یک سه شعبه طفل را سیراب کردند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
الا طـراوت سـر سـبـز بـوسـتـان دلـم شـکــوه بـیمـثــل اوج آســمــان دلــم قلم به دست من امشب عجیب میلرزد و بـنـد آمــده پـیــش شـمـا زبــان دلــم اگر چه هیچ کجا لایـق قـدومت نیست چه میشود که بیایی به جـمکران دلم کـدام جــاده مــرا مـیرسـانـدم تـا تـو نـشـانـی حــرمـت را بـده نـشـان دلــم به دستهـای تو دستـم نـمـیرسـد آقـا چراکه بیتو شکسته است نردبان دلم نگـاه کن به کـویـری ترین زمین خـدا تـو ای زلالتـریـن رود بـیکـران دلـم در آخر غزلم عرض میکنم این طور که السلام علیک صاحـب الـزمان دلم من از تو غیر تو را آرزو نخواهم کرد به غیر آمدن تو مرا که حاجت نیست به غیر دست کریمت گل اجابت نیست هوای خیمۀ سبزت چقدر روحـانیست که در بهشت خدا اینهمه طراوت نیست و هـیـچ کـار دگـر غـیر انـتظـار فـرج برای شیعه مهمتر و با فضیلت نیست تو مهربانتری از مادر و پدر بر من برای من کسی مثل تو با محبت نیست خـدا کـند که نصیـبـم شود زیـارت تو خدا کند که بمیرم اگرکه قسمت نیست تو هاشمی تو حسینی تو فاطمی هستی کسی شبیه تو اینگونه با اصالت نیست تویی که در رگ تو غیرت اباالفضل است میان سینۀ پاک تو جز شجاعت نیست بگـیـر تـیـغ به دست و به انـتـقـام بـیا
: امتیاز
|
مدح حضرت علی اکبر علیه السلام
عـشـقـت مـیان سیـنـۀ من پـا گرفته شکـر خـدا که چـشم تو ما را گرفته دریاب دلها را تو با گوشه نگـاهی حـالا که کـار عـاشـقی بـالا گـرفـته عمریست آقاجان دلم از دست رفته پـائـین پـای مـرقـدت مـأوا گـرفـتـه سرو رشید خوش قد و بالای ارباب ششگوشه هم با نور تو معنا گرفته از کـودکـی آوارۀ کـوی تو هـسـتـم دست دلم را حضرت زهـرا گرفـته مـانـنـد جـدّت رحـمةُ لـلـعـالـمـیـنـی زلف تو را موج پـریشان میشناسد چـشـم تو را آیـات بـاران میشناسد عطر تو و پیراهنت را یوسف شهر! کوچه به کوچه صبح کنعان میشناسد اعـجـاز چـشـمـان تو را آیـه به آیـه آری دل تـازه مسلـمـان میشـنـاسـد آقــا کــرامــات نـگــاه روشـنـت را خورشید در هر صبحگاهان میشناسد خشم و خروش و هیبتت را بین میدان هوهوی رعد و برق طوفان میشناسد خورشید از شرم نگاهت رو گرفته بـالاتـر از حـد تـصـورهـا کـمـالـت دل میبرد از اهل این عـالم خیالت صبح ازل چـشمان مبهـوت ملائک بـودنـد شـیـدای تـمـاشـای جـمـالـت میجوشد از خاک قدمهای تو زمزم کــوثــر شـراب خـانـگـیِّ لایـزالـت کی میشود با بـالهای این چـنـینی پـرواز تـا اوج شـکــوه بـیمـثـالـت آنجا که بـال جـبرئـیل آتـش گرفـته بـام نخـست پـر کـشیـدنهای بـالـت خُـلـقـاً و خَـلقـاً، منطقاً عـین رسولی دیگر چه گویم از تو و خوی و خصالت میریـزد از عطـر نگـاهت یاس آقا هر صبح بر لب نغمۀ تکـبیر داری تو آفـتابـی، صبـح عـالمگـیـر داری با حلقههای گیسوی پُر پـیچ و تابت صد کاروان دل در تب زنجیر داری از لهجـهات عـطـر خـدا میبارد آقا هر گاه بر لب نغـمـۀ تکـبـیر داری از میـمـنه تا میـسره میپاشد از هم وقتی که در دستان خود شمشیر داری باید برایت ذوالفقاری دست و پا کرد حیدر شدی و هیبتی چون شیر داری از هیبت چـشم تو دشمن میگـریزد حالا که خاکم را سرشته دستهایت بگـذار تا باشم هـمـیشه خـاک پـایت بال و پری میخواهم امشب از تو آقا تا که تـمـام عـمـر باشـم در هـوایت آه ای اذانگـوی سـحـرهای مـدیـنـه یـاد نـبی را زنـده میسازد صدایت ای آفـتاب کـربـلای حضرت عشق بـگـذار بـاشـم زائــر پـائـیـن پـایـت عمریست از مهر تو در دل توشه دارم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
جان تازه به تن خسته و بیتاب تویی ما همه خاک ترین و گهر ناب تویی نفس و هستی آرام دل و جان حسین آمدی روز کـنی نیـمـه شب دنـیا را بـنِـشـانی سـر جـا هـیـمـنـۀ دریـا را درِ این خانه کرم روی کرم بار شده پای تو سرو قـدی نیست مگر افتاده دلبری نیست که با دیدن تو دل داده ای به قد قامت تو سجود قامت بسته از بزرگیت به هر کوچه و برزن گفتند به تو با آن قد و بالات تهمـتن گفتند هیچکس لایق آن نیست شود بالا دست پدرت خیره شده بَه چه نگاهی داری؟ با همان تیغـۀ ابروت سپـاهی داری به هم آمیختهای میمنه تا میـسره را
: امتیاز
|
مدح حضرت علی اکبر علیه السلام
ای که بر روشنای چهرۀ خود، نور پیغمبر سحر داری نوری از آفتاب روشنتر رویی از ماه خوبتر داری تو کدامین گـلـی که دیدن تو صلـواتی محـمدی دارد چقدر بر بهشت چهرۀ خود رنگ و بوی پیامبر داری هجرتت از مدینه شد آغاز کربلا شاهد سلوک تو بود کوفه چون شام ماند مبهوتت تا کجاها سر سفر داری باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری با لب تشنه بودی و میسوخت در تف کربلا پر جبریل وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری از میان تمام اهل جهان عرش پایین پا نصیب تو شد عشق میداند و جنون که چقدر شوق پابوسی پدر داری شوق پابوسی تو را داریم حسرت آن ضریح ششگوشه گوشهچشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری در مدیح تو از مدایح تو یا عـلی هر چه بیـشتر گفتیم با نگاهی پُر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
از کوی صفا بوی وصال آمده امشب زیـبا صنـمی مـاه جـمـال آمـده امشب پـیچـیده به شهـر نبـوی عـطر محـمد بر چـشـمۀ جان آب زلال آمده امشب میـلاد هـمـایـون علی بن حسین است جانـانه ببـین با چه جـلال آمده امشب بر اهل ادب میرسد از غیب بشارت خوش باش شب دفع ملال آمده امشب از پرده برون گشته به شعبان مه لیلا به به چه درخـشنده هلال آمده امشب ای سـایه نـشـیـنـان لـوای عـلـی اکبر بر مجلستان حسن و کمال آمده امشب مـرغ دل یاران همه در جشن ولادت چون طبع کلامی به مقال آمده امشب
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
میشود پای همین زمزمهها توشه گرفت به کرمْ خانهٔ شاه آمد و شش گوشه گرفت میشود نادِعـلی گـفت و خدایی تر شد با عـلـی زائـر دربـار دل و دلـبـر شد پـسـری آمـده از ایـل و تـبـار عــلـوی قَـمـری با وَجـنـات و حـرکات نـبـوی گـل تـکـبـیر حـرم سـوی حـرم میآید پــســر ارشــد اربــاب کــرم مــیآیــد جَذْبۀ روی محمد به جمالش پـیداست نــوۀ فـاطـمـه و نـاز نـگـاه مـولاسـت صبر و ایثار حسن دارد و احساس حسین همـۀ شهـر مـدیـنه شده بـین الحـرمین آسـمان میرسـد از راه که زانـو بزند با عـلی بانگ هوالحق و هوالهو بزند روح اخلاص ومناجات و دعای سحر است علی اکبر به خدا دار و ندار پدر است به روی شانۀ او پـرچـم دین جـا دارد ادب و مـعـرفـت و هـِیـبـت سـقـا دارد مینشیند به لبش نغـمۀ ِیارب هر شب پیـشـمـرگ پدرش بود و قـرار زیـنب میرسد عـطـر مناجـات اُویـس قـَرنی ضـربــان دل پـیـغـمــبــریِّ او یـمـنـی شب مـیـلاد عـلـی اکـبـر لـیـلا به تـنـم لــرزه افـتـاده خــدایـا نـگـران یـمــنـم تیر ظلم و ستم حرمله و شمر و سنان غرقِ خون یمن و سوریه و مظلومان طاق نصرت زدهام چشم امیدم بر راه مـیرسـد مـنـتـقـم خــون ابـاعـبـدالـلـه ای سَـقـیـفـه صفـتان حکـم ولی میآید یوسـف فـاطـمـه با تـیـغ عـلی مـیآیـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
یم عصمت زهی امشب به دامان گوهر آوردی برای آفتاب امشب فرزوان اخـتر آوردی حسین ابن علی را هم پسر هم یاور آوردی تـعـالی الـلـه یـا لـیـلا عـلـیِّ اکـبـر آوردی تو لیـلایـی و مثـل آمـنـه پـیغـمـبر آوردی و یا بنت اسـد گـردیـده شیـر داور آوردی محمّد خو علی رو فاطمی طینت پسر زادی ملک زادی بـشر آورده یا خیـرالبـشر زادی بغل بگشا چو جان گیرش به بر جان حسین است این به رخ مصحف به خطّ و خال، قرآن حسین است این ذبیح فاطمه در عید قربان حسین است این گل بستان احمد روح و ریحان حسین است این میان ماهها مهر درخشان حسین است این گل و باغ و بهار و سرو بستان حسین است این بشر اوصاف آن رشک ملک را چون توان گوید لب معصوم باید وصف آن جان جهان گوید رخش سوره دو بسم الله دارد از دو ابرویش یدالله فـوق ایـدیـهـم بود نقـش دو بازویش خجل گردد ز رخ گر ماه بنشیند به پهلویش زیـارتگـاه زوّار محـمّـد مصحـف رویش شفای چـشم ثـارالـلّهـیان خاک سرِ کویش عجب نی یوسف ار چشم تماشا واکند سویش مباد از گردش چشمی بگیرد هست یوسف را که هم دست زلیخا بُـرَّدُ هم دست یـوسف را کرامت از نبی، صبر از علی، حلم از حسن دارد قد رعناش طوبی سایه بر این نُه چمن دارد به هر یک تار مویش عطر صد مُلک خُتن دارد چراغ از عارض نورانیاش هر انجمن دارد هزاران جان عـالم در درونِ پیرهن دارد علی باشد به نام و روح احمد در بدن دارد به چشم اهـل دل مـاه تـمامش میتوان گـفتن رسولش میتوان دیدن امامش میتوان گفتن علی، زینب، حسن، عبّاس، محو روی زیبایش حسین بن عـلی، چشم خـدا، گـرم تماشایش سلام سدره و طوبی به سرو قدّ و بالایش سر خوبان عالم سر بسر خاک کف پایش عـلـیّ بن حـسین بن عـلـی نـام دل آرایـش نوای کربلا برخـیزد از نیـزار اعـضایش کـه مـن در کـربـلا اوّل قـتـیـل آل یـاسـیـنـم شود در موج خون تقدیم جانان جان شیرینم رسول الله خـضر و تـشـنـۀ آب بـقـایم من به مسعای شهادت عاشق سعیِ صفایم من ذبـیح ذبـح اعـظـم در منـای کـربـلایم من حـسین بن عـلی را شیـر دشت نیـنوایم من خـدا را خـونم و ریحانۀ خـون خـدایم من به جـای شیـر مـادر تـشنۀ جـام بـلایم من شهـادت سرفـرازی میکند با خون من فردا پدر صورت نهد بر صورت گلگون من فردا من آن حسنم که در امواج خون پیداست تصویرم شهادت، عشق، ایمان بوده از آغاز تقدیرم منم آیـات ایـثـار و ولایت کرده تـفـسـیـرم به جوش آیند ثاراللّهیان از بانگ تکـبیرم مپـنـداریـد طـفـل شیـریام من بچّـۀ شیرم یدالله است دست و ذوالفقار اوست شمشیرم مرا سیـنـه سپـر بر هـر بـلا میپـرورد لـیلا وجــودم را بـرای کـربـلا مـیپـرورد لـیـلا مرا روز ولادت روز عاشوراست میدانم تنم چون برگ گل در دامن صحراست میدانم رُخم از پشت ابر خون، جهان آراست میدانم حسابم با خدا در محشر کبری ست میدانم خـدایم از برای بـذل جـان آراست میدانم سرم آن روز روی دامن زهراست میدانم رسول الله میگیرد به موج خون در آغوشم ز دست او به مـیـدان شهـادت آب مـینـوشم تو در گهواره مست جام ایثاری علی اکبر تو از دوران شیری شیرِ پیکاری علی اکبر تو نـور عـین عـین اللهِ داداری عـلی اکبر تو خود از کوثر توحید سرشاری علی اکبر تو جا در قلب ثاراللّهیان داری علی اکبر تو ابن الثّـاره، ثـارالله را یاری عـلی اکبر بهشت عارفان مهر و جحـیم کافران خشمت نگـاه عمهات بر رخ دل عـبّاس در چـشـمت تو بر نسل جوان تا صبح محشر رهبری داری تو چون عبّاس بر خیل شهیدان برتری داری تو بر آل نبی بعد از امامان سروری داری تو خُلق و خوی و روی و منطقِ پیغمبری داری تو دست و بازو و تیغ و توان حیدری داری تو در هر زخم تن یک آیت روشنگری داری ولی اللّهـی و چـشـم و چـراغ حجّـت الـلّهـی نه «میثم» را که خلق عالمی را مشعلِ راهی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
امشب دوباره نور ولا جلوه میکند بـار دگـر رسـول خـدا جلوه میکند سرچـشمۀ زلال ولایت که سر زَنَد جـام طـهـورِ آب بـقـا جـلـوه میکند در خـانـۀ حـسین به امـرِ خـدای او نور تمامِ ارض و سما جلوه میکند یک شِمّه از جـمال و جلال پیمبری در آسمان چو شمس و ضحی جلوه میکند این مَه اگر نقاب بگیرد ز روی خود وجـه کـمـال آل عـبـا جـلـوه میکند آمـد گـره گـشای جـمـیـع پـیـمـبـران حـالا تـمـام معـجـزهها جلوه میکند یوسف کجاست تا شود از این جمال مست یوسف ترین جمالِ خدا جلوه میکند عیسی کجاست تا نفسی زنده تر شود احـیاگـر نـفـوسِ هُـدی جلوه میکند تا خُلق و خوی و منطقِ احمد شود مسیر شه زادۀ حـسین به ما جـلـوه میکند باید عـقـیـقـه داد بـرایش تمام عـمر ذبح عـظیم کرب و بلا جلوه میکند ترسم دهد بهانه به چشمانِ شور و شوم روزی که بینقاب دو جا جلوه میکند یک روز درب خانۀ مادر به رهگذر روزی دگر به دشت بلا جلوه میکند با صد هزار جلوه برون آید از حرم با صد هـزار جلوه نما جلوه میکند از قلب خیمه میزند آتشفشان برون تا قـلـب آن سپـاهِ جـفـا جلوه میکند میرزمَد از یسار و یمین بر سپاه خصم وای از کجایْ تا به کجا جلوه میکند وقتی نقاب میزند از چهرهاش کنار انگار مصطفی ز خـفا جلوه میکند چشمش کنند لشگری از چشم شورها آخـر به زیـر تـیـغِ بـلا جلوه میکند وقتی فـتاد هِـیمَـنهاَش در محـاصره دیدند از زمین و فـضا جلوه میکند دیـدنـد مثـل فـاطـمـه فـریـاد میزند مثـل عـلـی بدون خـطا جلوه میکند شمشیر میزند همه سو یا علی کنان مانـند رزم شـیـر خـدا جـلوه میکند یک مـاه پاره بود و تمام سپاه خصم گـفـتـند او هـنـوز چـرا جلوه میکند دُورَش زدند نیزه به پهلوی او زدند دیـدنـد بـاز هم به خـدا جلوه میکند نـاگـه صدای یـا ابـتـایـش بـلـنـد شد حالا دوباره خون خـدا جلوه میکند گاهی صدای یا ولدی میرسد به گوش گـاهـی نوای عـمّـه بیا جلـوه میکند حالا عـلی کـنار پیـمبر رسیده است دارد برای اهـل سـما جلـوه میکـند روز شـفـاعـت از همۀ کـربـلائـیان او با سپـاهی از شهـدا جلـوه میکند فرق علی دوباره خدایا شکاف خورد انگار باز فاطمه ضربِ غلاف خورد شمشیرِ او شکست و نگاهش به خیمه شد در یک زمان تنش به زمین قطعه قطعه شد افـتاد زیر نیـزه و شمـشیر پیکـرش شد پاره پاره پیکرش از پای تا سرش
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
تو آمدی به شبم حسّ سر شدن بدهی به شام تیره توان سحـر شدن بدهی برای ما که جـوانـیم نـذر چـشمانت رسیدهای که پَر دربهدر شدن بدهی اراده کردهای امشب برای پـروازم به بال خسته تـمنّـای پَر شدن بدهی تو ماه قـبـلهنـمایی که بهـر هـر ذرّه رسیدهای که مجال قـمر شدن بدهی به دیـدۀ پـدران شهـیـد در هر شهـر بهانهای شدهای چشم تر شدن بدهی الا سـتـارۀ امّــیــد حـضــرت لـیــلا سـلام آیـۀ تـوحـیـد حـضـرت لـیــلا بگـو بلا بنویسند، ها که میخواهیم تمام دهر نخواهند ما که میخواهیم تو جلوه کردی و ما نیز میپرستیمت به دین نیاز نباشد خدا که میخواهیم و چشمهای تو جَـنَّاتُ تَحْتِهَا الْأَنْهَار و چندتایی از این آیهها که میخواهیم به روز واقـعه تنها رهـا نکن ما را در آن بساط یکی آشنا که میخواهیم به فرض، روز جزا بر عذاب تن بدهیم بهشت هم که نباشد تو را که میخواهیم تو باشی و پـدرت باشد و خـدا باشد ببین بهشت تو را نیز با که میخواهیم اگر که روز قـیامت حسابمان نکنی به زندگی سفر کربلا که میخواهیم ببینم آنکه مرا نوکر آفـریـده تویی؟ کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی تـو آســمـان بـلـنـد هـمـیـشـۀ مـایـی قـبیلهات همه خوب و شما هم آقایی اراده میکـنی انگـور میشود پـیـدا تو شهد جان حسینی، تو تاک لیلایی بهانه میکنی از تشنگی که برگردی تـو دائـماً به تـمـنّـای روی بـابـایـی زبان بزن به زبانش ببین که تشنهتر است نگو که آب نخوردی، تو روح دریایی زبان قافـیه لال از نوشـتن این بیت شنیدهام که تو بر خاک اربـاً اربایی ز داغ تشنگیات سال و ماه میسوزد هـنـوز قـلب امـیـر سپـاه مـیسـوزد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
خیری به جز از برکت کوثر ندیدیم ما جز کرم چیزی پسِ این در ندیدم ما انتخاب دست زهرائیم، پس شکر ما که به جز خوبی از این مادر ندیدم بعد از محمد هیچ کس را، هر چه گشتیم از اکـبـر لـیـلا پـیـمـبـرتـر نـدیـدیـم گشتیم ما، اکـبرتر از حـیـدر نـدیـدم گـشتیم ما، حـیـدرتر از اکبر ندیـدیم از اکـبـر لـیـلا بــرای سـفـره داری بعد از حسن، ما هیچ کس را سر ندیدیم دیـدیم ما، در خانهاش آقا زیاد است گـشتیم ما در خـانهاش نوکـر ندیدیم آمـد عـلـی اکـبـر آن شـبـه پـیـمـبـر آئــیـنـۀ نــور خــدا و جـان حــیــدر آمد، لب جـن و ملک غـرق دعا شد یوسف شد و ماه رخش قبله نما شد گـلخـنـده بر روی عـمـو پاشید اول اکـبـر هـمـان اول مرید مجـتبی شد هر کس که شد خاک درش، تا آسمان رفت فطرس شد و بال و پرش غرق شفا شد یک عـمر خاک پای بابا بود و آخر شش گـوشۀ اکبر همان پائـینِ پا شد وقـتـی گـره افـتـاد در کـار گــداهـا خاک قدمهای عـلی مشکل گـشا شد زائر دو رکعت عشق زیر قبه را خواند زائر هـمان پائین پا حاجت روا شد آئـینه آئینه است کوچک یا بزرگش هر کس که شد عبد علی عبد خدا شد آمـد عـلـی اکـبـر آن شـبـه پـیـمـبـر آئــیـنـۀ نــور خــدا و جـان حــیــدر گفتم علی و سیـنهام مست نجف شد تیر غـمش را سینۀ عاشق هدف شد وقـتی عـلی و فاطمه دریای نـورند اکبر دُر و ارباب نوکرها صدف شد جنگـاوری را از عـموها ارث برده لرزید خاک دشت وقتی که به طف شد در صحنههای تن به تن خونش زمین ریخت هرکس که در این عرصه با اکبر طرف شد لشکر به هم پاشید وقتی رفت میدان تا گفت نام من علی؛ نیزه به صف شد آمـد عـلـی اکـبـر آن شـبـه پـیـمـبـر آئــیـنـۀ نــور خــدا و جـان حــیــدر دارد تـلاطـم مـیکـنـد بـاران نـیـزه وسعـت گرفته تا کجا، میـدان نـیـزه دور عـلی حـلـقـه زده ابـر سیـاهـی حالا گـرفته دشت را طـوفان نـیـزه حــالا دل غــم دیـدۀ بـابـای پـیـرش مثـل تن اکـبـر شـده مـهـمـان نـیـزه صدها که نه بلکه هزاران بار پیکر بـالا و پائـیـن رفـته بر دستان نـیزه پس لااقـل پیـراهـنش را پس بیارید حـالا که گـشته یـوسف قـرآن نیـزه آمـد عـلـی اکـبـر آن شـبـه پـیـمـبـر آئــیـنـۀ نــور خــدا و جـان حــیــدر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
سر خوشم باز در هوای علی در هوای پُر از خـدای عـلی چـنـد خـطـی سـفـارشی نـذر برق زیبای چـشمهای عـلـی ناگهان عـطر نـور نـازل شد همه جا پُر شد از صدای علی سیـب سـرخ بـهـشـتـیان آمـد بـه عـلـی جـلـوۀ خــدا دادنـد به جـمالش چه جلـوهها دادند و به حـق نـور عـالـمـین آمد رســم و آداب دلـبــری دارد شـیــوۀ رزم حــیــدری دارد اســد الـلـه یـا عـلــی اکــبــر شب شب مستی و گدایی شد بـاز هم هـر دلـی خـدایی شد من گـدای هـمـیـشـه بیتـابـم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
قُل میخورد به چشمۀ چشمان او سبو میجوشد از شراب لبش ذکر حق و هو بیمـایهها زمان فـراغـت سـر آمده آمـد صفا و روشنیِ عـرش کـبـریـا خُلق و مرام و منطق او مثل مصطفی شهـر مدیـنه عـبد مـرام عـلـی شود این شعلهها به عشق علی پا گرفته است عشقش قیامتی ست که بالا گرفته است با اشک شوق غرق تماشا شده حسین معراج چشم های پدر خندههای اوست شبهِ پیمبری که سما زیر پای اوست باید دعـا کند که بسازد ز ما بُـرِیْـر جــانـم فــدای قــاعــدۀ دلــبــریِ او ای رحـمـت خـدا بـه دل مـادریِ او آمد که بـاز شیـر دلاور نشان دهـیم این نور جلوه ایست ز پروردگار ما مهرش نشسته در دل ایل و تبار ما ایران ما ز جـود حـسن شد حسینـیه مجنون حریف عـشوۀ لیلا نمیشود جز او گره به دست کسی وا نمیشود کار من و تو نیـست بیان صفات او در موی او رهاست هزاران هزار گل گردد به بوی گیسوی اکبر دچار گل تـا دیـد آفـتـاب رُخـش، بیمعـطـلـی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
دلـم گـرفـته حاجت مرا روا نمیکنی؟ در این دل شکستهام برو بیا نمیکنی؟ بهار آمده ولی خزان تر از خزان شدم حقـیـقـت بهـارها نظر به ما نمیکنی؟ امیر بی قـرینهام، نشسته غم به سینهام غـم فـراق را بگـو چرا دوا نمیکنی؟ همیشه خوبی مرا بزرگ جلوه میدهی بدی این خراب را تو بر ملا نمیکنی ز روی تو شدم خجل، نشسته کشتیام به گل مرا برای بـنـدگی چرا جـدا نمیکنی؟ اگر چه بندهای بـدم ولی نمیکـنی ردم اگر تو را رها کـنم مرا رهـا نمیکنی مرا برون ز خانهات نکردهای عجیب نیست عجیب این که بنده را عزیز خانه میکنی به عبد رو سیاه خود همیشه لطف میکنی اگر به تو جفا کنم به من جفا نمیکنی منم گدای مادرت، سرم فـدای مادرت بخاطر همین مرا ز خود جدا نمیکنی پس از گناه کردنم همیشه گفتهام به خود کمی ز روی حجّت خدا حیا نمیکنی؟ طبیب من حبیب من، مسافر غریب من فـدای غربتت که گـریۀ شبانه میکنی کنم به ناله زمزمه اغـثنی یابن فاطمه به حق شاه علقمه، مرا دعا نمیکنی؟! من آشنای زینبم، مـتی تـرانا... به لـبم دلـم گـرفـته حاجت مرا روا نمیکنی؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام سجاد علیه السلام
ای خدا را اسم اعظم یا علیّ بن الحسین وی تنت روح مجسّم یا علیّ بن الحسین ای دمیـده از دمت روح خدایی از ازل بـر تـن حـوّا و آدم یا عـلـیّ بن الحـسیـن ای مناحات شبت در آسمان بخشیده روح بر تن عیسی بن مریم یا علیّ بن الحسین صفحه صفحه سیر کردم در کلامت یافتم مصحفی ز آیات محکم یا علیّ بن الحسین مصحف نـورانیت تنها زبـور اهل بیت خود ز صد داود اعلم یا علیّ بن الحسین میتـوانـد با دل مُـرده کـند کـار مسیـح هر که از مدحت زند دم یا علیّ بن الحسین آسمان هشت مـهـری و مـه سه آسـمان دُرّ سـه، بیانـتـهـا یَـم یا عـلیّ بن الحسین آدم و جنّ و ملک، حور و پری هر صبح و شام مدحتت خوانـند با هم یا علیّ بن الحسین نجل مکّه، پور طاها، زادۀ سعی و صفا جان کعبه قلب زمزم یا علیّ بن الحسین گر دو عالم را به یک سائل ببخشی از کرم پیـش احسانت بود کم یا علیّ بن الحسین من نمیگویم خدایی گویم ای وجه خـدا بودی از خلقت مقـدّم یا علیّ بن الحسین آفـرینش از همان آغـاز سیرِ خویش را کرده با ذکرت منظّـم یا علیّ بن الحسین جنّت رویت پُر از گل بوسۀ خـون خـدا باغ حُسنت سبز و خرّم یا علیّ بن الحسین بعد تسبیح الهی ذکر خلقت مدح توست از زمین تا عرش اعظم یا علیّ بن الحسین روح، خود را تا نسازد مُحرم میقات نور نیست در کوی تو مَحرم یا علیّ بن الحسین از ملک بگرفته تا جنّ و بشر تا وحش و طیر سائل کوی تو، من هم یا علیّ بن الحسین هشت فرزندت چو شخص حضرتت والامقام خود چو آبائت مکرّم یا علیّ بن الحسین در وفات و قبر و مرگ و برزخ و حشر و صراط نیست با مهر توأم غم یا علیّ بن الحسین دوست دارم تا زمین بوس غلامانت شوم قد کنم چون آسمان خم یا علیّ بن الحسین دوست دارم تا قیامت عمر گیرم از خدا هر دم از مدحت زنم دم یا علیّ بن الحسین دوست دارم ناقهات در کوچههای شهر شام پا گذارد روی چشمم یا علیّ بن الحسین دوست دارم سیل سیل و بحر بحر و موج موج بر تو ریزم اشگ ماتم یا علیّ بن الحسین دوست دارم با سرشک دیده در بازار شام خون ز ساق پات شویم یا علیّ بن الحسین هیچکس نشنیده، گردد بر جراحات بدن حـلقـۀ زنجـیـر مرهم یا علیّ بن الحسین هیچکس نشنیده شادیّ و دف و چنگ و رباب دور تـوحـیـد مجـسّـم یا علیّ بن الحسین هیچکس نشنیده جای لاله بر مهمان کنند خار و خاکستر فراهم یا علیّ بن الحسین با که گویم شامیان آتش به فرقت ریختند جای عرض خیر مقدم یا علیّ بن الحسین با عـزای تو مدیـنه گشت یکـسر کربلا تـازه شد داغ مـحـرّم یا علیّ بن الحسین داغ هجـده یوسفت بر لالۀ دل بس نبود سوخـتی از آتش سم یا عـلیّ بن الحسین آنچه با تو در مسیر شام شد غیر از خدا کس نمیداند مـسـلّـم یا عـلیّ بن الحسین آن شررهایی که عمری در وجودت حبس بود سر کشید از نخل میثم یا علیّ بن الحسین
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
به دنیا آمـدى تا مـطلـبى دیگـر بیامـوزم من از رفـتـار تو الله را اکـبر بـیـامـوزم کلاس درس شد سجادهات، من روز میلادت نشستم تا جهان را پاى این منبر بیاموزم بریزم دور این ناعلم ها را و منِ خود را بدون واسـطه از ساقـى کـوثـر بیامـوزم سر شب در تَعَلُّم سر به مهر کربلا بگذار سحر بردار سر از سجده تا از سر بیاموزم دعا در حق دشمن کردن و با دوست سر کردن مرام شیعـه را در سطح بالاتـر بیاموزم زبان تـائـبـین و خائـفـین را پـانزده گـانه به هنگام دعا از چهارمین حیدر بیاموزم طریق روضه خواندن را ز تو آموختم، اما طریق نـوکرى را باید از قـنبر بیاموزم دعا را از ابوحمزه، مکارم را از اخلاقت تجافى جهان را از همین منظر بیاموزم هر آن چیزى که میبینم دلیلش کربلا باشد اگر چیزى میآموزم به چشم تر بیاموزم فرات مست را از چشم، تل را از سر شانه ته گـودال را از گـودى حـنجـر بیاموزم و مصداق شنیدن کى بود مانند دیـدن را بخوانم زندگیت را، مگـر بهـتر بیامـوزم اگر دیدم گلوى غنچهاى رد میشود از تیغ شبـیه تو گـریز بر على اصغـر بـیاموزم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
امشب قشنگترین شب لیلایی خداست جـشن تـولـد گـل زهـرایی خـداست باشد سرشت او ز تجلای نـور حق زیـبا تـرین تجـسّم زیـبـایی خـداست تقوا و زهد و معرفت او زبان زد است او بهـترین نمـونۀ شیـدایی خـداست وقتی تمام هستی سالار زینب است معلوم میشود همه دارایی خداست آئـیــنــۀ تـمــام نــمــای خــدا شــده روح دعـای ما سـر سجـادههـا شده ای منتهای غایت ما بیکـران تویی محبوب قلب فـاطـمۀ مهـربان تویی روزیِّ ما ز دست کریمانۀ شماست روزی ده تـمام زمین و زمان تویی ای نـور چشم حضرت آقای کـربلا بعد از حـسین دلبر دلداده گان تویی این افتخار ماست که فامیل تان شدیم پس شاهـزادۀ هـمه ایـرانـیان تـویی دلــداهایـم و مـنـتـظــر دلـبـری تـان یک روز هم بـیا وطـن مـادری تان رزق تـمـام عـالـمـیان در دعای تو ما زنـدهایـم به برکـت یا ربـنـای تو روح الامین گدای در خانۀ شماست از آن زمان که گشته دلش آشنای تو بر روی گونۀ تو مَلک بوسه میزند دل میبرد تبـسّمت از عـمههای تو آقا چـقـدر شبـیه عـموجان تان شدی جـان جهان فـدای تو و بچههای تو بعـد از عـلـیِّ اکـبـر آقـا تو ارشـدی ای دومین علی حسینی خوش آمدی ای روضه خوان اول کرببلا بخوان ای غصه دار حضرت خون خدا بخوان از تشنگی و قحطی آب و عطش بگو از شدّت گـرسنـگـی بچـهها بخوان از آن غروب روز ده سال شصت و یک آتش کشیدن حرم و خـیمهها بخوان از داغ های داغ دل عـمه جـان مان هجده سر سوار شده بر نیزهها بخوان این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست از پاره پاره پیکر و چند بوریا بخوان از هرکجا بخوان ولی آقای روضه خوان از کـوچـۀ یـهـودی شام بـلا نخوان
: امتیاز
|